ساقی رضوان ( شنبه 90/5/29 :: ساعت 10:50 صبح)
دیشب دلم گرمای نگاه شما را خواست
دلم صلابت صدای شما را خواست
دلم خواست دستتان روی سرم کشیده شود
چقدر جای خالی تان را لمس کردم
چقدر نبودتان مانند تیغ بود بر گلویم
چقدر حس کردم یتیمم و بی صاحب...
دیشب چقدر...
آقا جونم
مهربونم
کی می آیی؟
پ.ن: دکتر رفیعی دیشب حکایت یه آدم گناهکار که انواع و اقسام گناه رو کرده بود رو گفت که زمان امام صادق(ع) بوده و دوستی داشته که داشته می رفته محضر امام زمانش... به دوستش میگه من که دیگه نمیتونم دست از گناه کردن بردارم و ... اما دوستش وقتی به امام صادق(ع) ماجرای دوستش رو تعریف می کنه ایشون می فرمان که از طرف من بهش سلام برسون و بگو اگه دست از گناهات برداری خودم بهشت رو برات ضمانت می کنم... دوستش وقتی بر میگرده به شهرش و سلام امام رو بهش می رسونه و فرموده ی امام رو بهش می گه... ازین رو به اون رو میشه و لحظه آخر عمرش که دوستش کنارش بوده تو همون حالت احتضار به دوستش می گه که امام به قولش عمل کرده... // کاش آقای مام بود و ... :(
التماس دعای فرج... یا علی علیه السلام...